سرآغاز
در چله زمستان سال 64 خورشیدی در روستای «مقصودآباد» بخش «نوبران» شهرستان «ساوه» پای در کهنه خاکدان دنیا نهادم. الفبای ادب زندگی را در دبستانی در زادگاهم آموختم. و در همان دیار نیک و بد و سرد و گرم روزگار را با راهنمایی آموزگاران شناختم. یاد باد آن روزگاران یاد باد ... .
در پی گمشده
شرار عشق به پیدای پنهان هر روز بیش از پیش در نهانخانه دلم زبانه می کشید. کوله بار سفر بربستم و برای دوره متوسطه رهسپار شهر شدم مگر لختی از این درد جانکاه بیاسایم، لیکن تو گویی این دل بی تاب بی قرار پرآشوب سر آشتی ندارد
در هوایت بی قرارم روز و شب سر زپایت برندارم روز و شب
روز و شب را همچو خود مجنون کنم روز و شب را کی گذارم روز و شب
در سال دوم دبیرستان گاه و بیگاه بل از شام تا پگاه به تماشای بوستان بی خزان دانشمندان می نشستم و از بوی دلاویز گلهایش سرمست می شدم. از همان سال نرگس پر فروغم رنجور گشت. با خواندن هر دفتر روحي تازه در کالبدم دمیده می شد و طنین گلواژه های الهی گوش جانم را می نواخت و زلال آموزه های اسلام عطش روحی ام را فرو می نشاند.
دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
در آغوش حوزه
رشتهای بر گردنم افکنده دوست میکشد هر جا که خاطرخواه اوست
تا اینکه شور عشق لایزال الهی، شرری در جان افروخت و پایاب شکیبایی از دست بشد.
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست
فرو نشاندن آتش این عطش چارهای نداشت جز پشت پا زدن به درس و مدرسه و سر نهادن به آستان حوزه علمیه.
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم
در پی فاش شدن آهنگ، استادان و دوستان و آشنایان ساز ستیز نواختند، لکن من گمشده خود را یافته بودم و آنان آب در هاون میسودند.
بشوی اوراق اگر همدرس مایی که علم عشق در دفتر نباشد
درسال 80 با وارد شدن به حوزه علمیه ولی عصر (سلام الله علیه) ساوه، خاطر طوفان زده ام به ساحل آرامش رسید. به مدت هفت سال -که آکنده از سرخوشیها بود- به آموختن علوم حوزوی همت گماشتم. همزمان با فراگیری، به تدریس ادب تازی و حفظ «الفیه» ابن مالک در دانش نحو و «تحفة الاطفال» در دانش تجوید و ... مبادرت نمودم. در این برهه تلخبارترين رخداد زندگی ام را چشیدم؛ در سال پایانی بود که شادروان پدرم روی در نقاب خاک کشید. ای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت ...
هجرت
سپس در سال 88 به منظور تکمیل تحصیلات راهی حوزه مقدسه قم شدم و در محضر اساتید زبردست و بنام حوزه زانوی شاگردی بر زمین زدم.
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی
بلاغت و رسائل و کفایتین را از استاد حیدری فسایی درس گرفتم. همچنین در یک دوره چهار ساله در درس مختصر المعانی استاد فتوحی شرکت نمودم. پس از آن در مقطع خارج از خرمن علوم و معارف حضرات آیات وحید خراسانی، احمد عابدی، حیدری فسایی و ... خوشه چینی نمودم و از دروس تفسیر آیة الله جوادی آملی بهره جستم. و همینک دل در گرو پژوهش در ادب عربی و تدریس و تألیف و تبلیغ دارم.
گفتنی است در سال ١٣٩٩ از رساله سطح ۴ با عنوان «احتجاج به روایات در ادبیات عربی» با درجه عالی دفاع نمودم و به توفیق الهی در سال ١۴٠٠ در بیست و سومین همایش کتاب سال حوزه شایسته تحسین شناخته شد.
دریغ
با وجود اینکه خاستگاه ادب تازی حوزههای علمیه بوده و علماء و دانشمندان شیعی آثار نفیس و فاخری را در این قلمرو از خود به یادگار گذاشتهاند، سوگمندانه امروزه مورد بی مهری قرار گرفته و آنگونه که باید ارج نهاده نمیشود. به طوری که در میان انبوه موسسات و مراکز تخصصی هیچ نام و نشانی از آن به چشم نمیخورد. دیگر نه «تصریف الملوک» و «خصائص» ابن جنی خریداری دارد و نه «مجازات القرآن» و «المجازات النبویة» سید رضی. نه «امالی» سید مرتضی خوانندهای دارد و نه «شرح کافیه» رضی استرآبادی. نه «انوارالربیع» سید علیخان مدنی طرفداری دارد و نه «حاشیه مطول» سیالکوتی که بازار علم و ادب کساد است. افسوس و دریغ که گرد بی مهری و غبار غربت بر روی تراث عظیم ادب شیعی نشسته و بیگانگان به نیابت از ما به تصحیح و تحقیق و چاپ و نشر آنها میپردازند. بگذریم، چه این رشته سر دراز دارد.
شرح این هجران و این خون جگر ایـن زمـان بگـذار تـا وقت دگـر
ارمغان
بر بنياد آنچه گفته آمد، بیشتر تالیفات و پژوهشها و نوشتجات این جا مانده از قافله سعادت در زمینه ادب تازی است. برخی از آنها عبارتند از:
1.صرف اللسان (انتشارات دار العلم / 1391)
2.الفصوص فی علم النحو و تطبیق قواعده علی النصوص (نشر هاجر / 1402)
3.دُرج ادب تازی (انتشارات عاشورا / 1403)
4.الهدیة فی شرح الفوائد الصمدیة
5.حاشیه بر سیوطی
6.حاشیه بر جواهر
7.حاشیه بر مغنی
8.حاشیه بر علوم العربیة
امید
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و توفنی علی ملتهم.